بسم الله الرحمن الرحیم
و إن يريدوا أن يخدعوك فإن حسبك الله هو الذي أيدك بنصره وبالمؤمنين
جوامع
سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب‌الله لبنان: بیانات در مراسم بزرگداشت مرحوم علامه شیخ محمد خاتون

بیانات

12 دی 1394

سخنرانی سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب الله لبنان، در مراسم بزرگداشت مرحوم علامه شیخ محمد خاتون

|فارسی|عربی|فیلم|صوت|
«
نسل اول -این به آن معنا نیست که نسل‌های بعدی این‌گونه نیستند.- به دنبال هیچ چیز از بهره‌های زودگذر دنیا نبودند و به آن امیدی نداشتند. دشوارترین شرایط امنیتی، اجتماعی و معیشتی را داشتند. هر لحظه، هر روز، در هر جا، هر میدان و میانه‌ی هر راهی انتظار مرگ را می‌کشیدند. خطر هر لحظه و هر جا آن‌ها را تهدید می‌کرد. برای انجام تکلیفشان با عشق می‌کوشیدند و با شوق انتظار شهادت را می‌کشیدند. در همه‌ی مواقف الهی با صبر و تحمل، صدقشان را اثبات کردند پس خداوند (سبحانه و تعالی) آن‌ها را ثابت‌قدم، عزیز، پیروز و پرشمار ساخت و امروز تبدیل به این مسیر عظیم شده‌اند.
  خداوند بر ما یعنی شیخ محمد، بنده و چند تن دیگر از برادران منت گذاشت و ما را بر سر راه و تحت مراقبت انسانی مؤمن، مخلص، باتقوا، مجاهد، پدر، معلم، استاد و مرشد یعنی سیدمان، استادمان، سید الشهداء مقاومتان و دبیرکلمان، شهید سید عباس موسوی (رضوان الله علیه) قرار داد. این از نعمت‌های خداوند (سبحانه و تعالی) بر ما و بر این گروه بود.
 این طور نبود که چند طلبه باشیم که برویم سر درس و برگردیم. در نجف اشرف و سپس وقتی به لبنان بازگشتیم با هم زندگی می‌کردیم. شبانه روز، در رفت و آمد، در گرسنگی، در سیری، در تشنگی، در امنیت، در هراس، در امید، در درد، در آرزوها و در آرمان‌ها گروهی بودیم که یک معنا، فرهنگ و نفس و در واقع همان معنا، فرهنگ و نفس سید عباس (رضوان الله علیه) آن‌ها را گرد هم آورده بود.
 حوزه‌ی دینی شهر بعلبک با اشراف و مدیریت سید عباس تأسیس شد و مدرسه‌ی دینی امام منتظر (عج) نام گرفت که تا امروز همچنان پابرجا و آباد است. این مدرسه بر من، شیخ محمد و بسیاری از برادرانم حقی عظیم و فراموش‌ناشدنی دارد.
 شیخ خاتون همان‌گونه که در فیلم مستند دیدید، از اولین علمایی بود که به پادگان‌های آموزشی پیوست. مانند شهید سید عباس و دیگران لباس دینی را درآورد، کنار گذاشت، جنبه‌ی نمادین عمامه را حفظ کردند و لباس نظامی پوشیدند زیرا وارد دورانی تازه یعنی مقاومت مسلحانه و نبرد شده بودیم. شیخ خاتون و برادرانش به دوره‌های نظامی رفتند تا رزمندگانی نظامی و مجاهد در صف این مقاومت باشند.
 برای این که مقاومت رشد کند، کامل شود، ادامه یابد و هدف‌هایش را تحقق بخشد نیاز به کسی داشت که مسئولیت جنبه‌ی بسیج نیروها، تبلیغ، فرهنگ‌سازی و تحریک به جهاد را بر عهده بگیرد؛ آن هم در دورانی که فرهنگ هزیمت، تسلیم‌شدن، خودکم‌بینی، باور به ناتوانی و ضعف و شک در توان مقابله با حضور نظامی و اشغال تا چه برسد به توان آزادسازی زمین رواج داشت. این مسئله در ابتدا بسیار سخت بود.
 بنده و برادران عالم و مسئول حاضر در سالن، آن روزها و بحث‌های تند و سخت حتی در خانه‌ها و محیط‌مان را به یاد می‌آوریم. بعضی‌ها به ما می‌گفتند شما دیوانه، عاشق و بی‌عقل هستید و از معادلات و قواعد بازی سر در نمی‌آورید. «چشم هرگز کی برآید با درفش؟» آیا خون می‌تواند بر شمشیر پیروز شود؟ شما چند جوان می‌خواهید قدرتمندترین ارتش خاورمیانه را که تنها در چند روز چندین ارتش عربی را دچار هزیمت نمود، شکست دهید؟ این یک چالش بزرگ بود. با امروز مقایسه نکنید. آن روزها مقاومت حتی در سطح فرهنگ، تفکر، هشیاری، پذیرش و ایمان مردم غریب بود و به صورت یک پروژه‌ی انتحاری، جنون‌آمیز و غیر عقلائی و غیر عاقلانه به آن نگاه می‌شد.
 انسان هر قدر در مراتب پذیرش مسئولیت و بارها بالاتر می‌رود باید این‌گونه باشد. یعنی باید «قصه‌اش آسان» باشد. یعنی چه؟ یعنی شخصیت پیچیده‌ای نباشد. یعنی اگر می‌خواهید با او صحبت کنید، از او چیزی بخواهید، مسئولیتی را بر عهده‌اش بگذارید، مسئولیتی را از او بگیرید، او را به جایی بفرستید، نکته‌ای به او بگویید، از او انتقاد کنید یا به یکی از رفتارهایش انتقاد کنید لازم نباشد غصه بخورید که به او چه بگویم؟ جمله و کلماتم چه باشند؟ کی؟ چگونه؟ شخصیت‌های دشوار و پیچیده درگیر مجموعه‌ای از مسائل، اعتبارات و خودخواهی‌ها هستند که باعث می‌شوند تو خود را در برابر مجموعه‌ای گره احساس کنی. نمی‌دانی چگونه باید این گره‌ها را باز کنی یا درگیرشان شوی. اما متقی «قصه‌اش آسان» است زیرا پاک، طاهر، متواضع و بدون منیت است.
 به برکت این نسل اول این مسیر آغاز شد و تا امروز و از رهگذر نسل‌ها ادامه یافته است. به برکت این نسل اول می‌توانیم بگوییم این مسیر از اولین روز بر تقوا بنا نهاده شد. به همین دلیل چون برای خدا و در راه خدا بود تداوم یافت و نیز به همین دلایل بود که زیر نظر، پاس‌داشت و محافظت خداوند(سبحانه و تعالی) قرار گرفت.
 نسل اول -این به آن معنا نیست که نسل‌های بعدی این‌گونه نیستند.- به دنبال هیچ چیز از بهره‌های زودگذر دنیا نبودند و به آن امیدی نداشتند. دشوارترین شرایط امنیتی، اجتماعی و معیشتی را داشتند. هر لحظه، هر روز، در هر جا، هر میدان و میانه‌ی هر راهی انتظار مرگ را می‌کشیدند. خطر هر لحظه و هر جا آن‌ها را تهدید می‌کرد. برای انجام تکلیفشان با عشق می‌کوشیدند و با شوق انتظار شهادت را می‌کشیدند. در همه‌ی مواقف الهی با صبر و تحمل، صدقشان را اثبات کردند پس خداوند (سبحانه و تعالی) آن‌ها را ثابت‌قدم، عزیز، پیروز و پرشمار ساخت و امروز تبدیل به این مسیر عظیم شده‌اند.
 باید این روحیه را حفظ کنیم. این روحیه آماج حمله است. معنویت، روحیه، اراده، عزم، اصرار و اطمینان محیط، مسیر و مردم ما به خط و اندیشه‌شان و یکدیگر و تکیه‌شان به این مسیر، آماج حمله‌ی این جنگ پراکنده در همه‌ی سطوح است.
 سرزمین حرمین و سرزمین رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت و صحابه‌ی گرامی ایشان و اولین مجاهدان در بدر و احد و سرزمین اسلام به نام یک عشیره نام گرفت؛ عشیره‌ای به نام آل سعود که خود را با جنایت، کشتار و ایجاد رعب بر ملت شبه جزیره‌ی عربستان تحمیل کرده بود. این‌ها در کتاب‌های تاریخ موجود است. حتی مورخان وابسته به آل سعود وقتی تاریخ آل سعود را نوشتند در مورد این واقعیت‌ها صحبت می‌کنند و آن‌ها را به عنوان افتخارات پادشاه بنیان‌گذار و باند‌های جنایت‌کاری که می‌کشتند، اسیر می‌کردند و سر می‌بریدند بر می‌شمارند.
 پادشاهی عربستان سعودی با حمایت، پول و سلاح‌های انگلیسی به عنوان بخشی از پروژه‌ی استعمار بریطانیا برای تسلط بر کشورهای ما، بر استخوان‌ها و سیلی از خون این ملت و قبیله‌ها و عشیره‌های آن بنیان گذاشته شد. تأسیس این پادشاهی هم‌زمان بود با آمادگی برای تشکیل رژیم دیگری بر پایه‌ی جنایت، اجساد و سیلی از خون؛ رژیمی به نام اسرائیل در سرزمین فلسطین اشغالی.
 در آن سرزمین و پادشاهی سعودی نقد اعتراض و بحث از سوی عالمان دینی و اصلاح‌گران ممنوع است. این مسئله به شیعه یا منطقه‌ی الشرقیه اختصاصی ندارد؛ شامل شیعه، سنی، اسلام‌گرا، غیر اسلام‌گرا، ملی‌گرا، پان‌عرب، لیبرال یا… می‌شود.
 جرمش چه بود؟ آیا دستگاه قضایی سعودی -فارغ از مشروعیت یا عدم مشروعیت این کار- توانست ثابت کند شیخ نمر سلاح حمل کرده است؟ حمله‌ی مسلحانه کرده است؟ آیا شیخ نمر مجموعه‌ی مسلح تشکیل داد؟ در مورد بنده، برادرانم و سید عباس می‌توانید بگویید شما برای جنگ با اسرائیل مجموعه‌ی مسلح تشکیل دادید. قاعدتا این یک جرم بسیار بزرگ است. اما آیا شیخ مجموعه‌ی مسلح تشکیل داد؟ آیا به جنگ دعوت کرد؟ آیا به حمل اسلحه دعوت کرد؟ یا همه‌ی مسیر شیخ نمر، مثل همه‌ی علما مشخصا در منطقه‌ی الشرقیه و همچنین علما و رهبران بحرین که همگی به زندان انداخته می‌شوند، مسالمت‌آمیز بود؟ نام‌هایی که همین لحظه به یاد دارم شیخ سلمان، شیخ مقداد، استاد عبدالوهاب حسین، استاد حسن و… هستند. تعداد زیادی نام است.
 الآن می‌خواهند وجهه‌ی شیخ نمر را خدشه‌دار کنند. نه، او یک مرد اصلاح‌گر بود که حقوق ملت شبه جزیره‌ی عربستان را که به دروغ پادشاهی عربستان سعودی نامیده شده است مطالبه می‌کرد. مطالبه‌ی او این بود که این ملت حق دارد حاکمانش را انتخاب کند و پادشاهی نباید موروثی باشد. مطالبه‌ی او این بود که این ملت باید به منابع خود دست پیدا کنند، نه این که پادشاهان آل سعود آنان را غارت کنند و خود توانگرتر و ملت‌شان فقیرتر شوند. مطالبه‌ی او آزادی‌های معمولی بود که هر انسان در هر جای جهان خواستار آن‌هاست.
 هر کس صحبت یا اعتراض کند اعدام می‌شود. از سوی چه کسانی؟ از سوی این سعودی که می‌خواهد دموکراسی را در منطقه گسترش دهد و از آزادی‌ها پاسداری کند. امروز روز محکومیت بسیار بسیار بسیار عظیم، بزرگ و روشن سعودی است. خون شیخ نمر امروز و تا روز قیامت چهره، پیکر، تاریخ، اکنون و آینده‌ی سعودی را پوشانده است و در دنیا و آخرت از آنان دست برنخواهد داشت.
 آیا شیخ نمر جدایی‌طلب بود؟ خواستار تقسیم کشور شد؟ با کمال صراحت می‌گویم آمریکایی‌ها از شیعیان منطقه‌ی الشرقیه می‌خواهند این مطلب را بگویند که نفت در منطقه‌ی الشرقیه، در منطقه‌ی ماست و می‌خواهیم جدا شویم و یک کشور مستقل باشیم. آمریکایی‌ها چند سال پیش این مسئله به برخی رهبران شیعه در منطقه‌ی الشرقیه پیشنهاد کردند ولی عالمان و رهبران شیعه در منطقه‌ی الشرقیه جدایی و تقسیم را نپذیرفتند و بر ماندن در آن کشور و بخشی از آن کشور پافشاری کردند.
 یک سؤال بزرگ دیگر. چرا اصرار داشتید دقیقا در این برهه و با وجود این شرایط در منطقه دست به اعدام بزنید؟
 می‌توانست مسئله را عقب بیاندازد، اعدام نکند، عفو صادر کند و طرفدار پیدا کند و میان خودش و مردم پل بزند. در جوّی که در همه‌ی منطقه هنوز کسانی بودند که به تعقل و اعتدال سعودی و امکان پذیرش گفت و گوی سیاسی درباره‌ی یمن، سوریه، عراق، منطقه، بحرین و لیبی با ایران، کشورهای منطقه، نیروهای سیاسی دیگر از سوی این نظام امید داشتند. هنوز امید داشتند شاید این نظام با مذاکره، گفت و گو، مثبت‌نگری و دیدار بابی برای خروج از بحران‌های ویرانگر موجود در منطقه بگشاید. این اعدام واقعا شوک بزرگی بود. بسیار غافلگیر کننده بود. البته برای بنده غافلگیرکننده نبود چون بنده و برادران، نظام سعودی را جور دیگری می‌فهمیم.
 فقط شیخ شهید را اعدام نکردند بلکه از تحویل پیکر مطهرش به خانواده و عزیزانش نیز جلوگیری می‌کنند.
 پیام این اعدام این است که: هر کس از ما آل سعود انتقاد یا به ما اعتراض کند خونش را می‌ریزیم. مگر مخالفانشان را که در اعتراض به آل سعود کتاب نوشته بودند در بسیاری از پایتخت‌های جهان ردگیری نکردند و نکشتند؟ علیه هر کسی که حرفی زد یا موضعی گرفت توطئه کردند حتی اگر نیاز داشت یک کشور را نابود کنند یا در آن جنگ داخلی به راه بیاندازند.
 آن‌ها می‌گویند ما نظامی هستیم که هیچ نقد، اعتراض یا بحثی را تحمل نمی‌کنیم. یا مثل گوسفند در کشور ما زندگی کنید یا مثل گوسفند کشته می‌شوید. راه دیگری وجود ندارد.
 پیام اعدام به همه‌ی عقلا، صابران، تحمل‌گران و آرامش‌ورزان که به تعقل، اعتدال، فتح باب و گفت و گوی سعودی با طرف‌های دیگر دل بسته بودند این است که گفت و گو، تعقل، اعتدال و مذاکره‌ای در کار نیست و فقط کشتن، خون‌ریزی و جنگ‌های ویرانگر بیش‌تر.
 سعودی هر روز و نه فقط روزی که شیخ نمر النمر را کشت این‌گونه است. ده ماه است هر روز این کار را در یمن انجام می‌دهد. بمباران می‌کند، می‌کشد، ویران می‌کند، مهاجرت می‌دهد، آواره می‌سازد و جلوی هرگونه گفت و گویی، مذاکره و راه حل سیاسی را می‌گیرد و مرتکب جنایت‌های مختلف می‌شود.
 زمانی می‌گفتیم هدف جنگ سعودی علیه یمن، بازیابی سلطه بر یمن و به زانو درآوردن این کشور است. پس از ده ماه به نظر می‌رسد باید بگوییم: هدف جنگ سعودی علیه یمن، ویران کردن کشور و کشتن و انتقام گرفتن از مردم یمن است.
 آل سعود نمی‌پذیرند در یمن و در همسایگی‌شان یک عالم، سیاست‌مدار، فرمانده، سردمدار، حزب، تشکیلات یا گروه ظهور کند که به آن‌ها بگوید نه و واقعیت آنان را آشکار و رسوایشان کند و فساد، ظلم، زورگویی و تروریستی‌بودنشان را افشا نماید. تحمل نمی‌کنند. به همین خاطر در یمن به دنبال راه حل سیاسی نیستند. فارغ از این که جایگزین چه کسی باشد، می‌خواهند یمن را نابود کنند؛ حال جایگزین می‌خواهد عبد ربه منصور، داعش، القاعده، جنگ داخلی یا آشوب فراگیر باشد. مهم نیست. بنده احساس می‌کنم امروز روحیه‌ی انتقام است که جنگ یمن را می‌گرداند، نه عقل یا هدف سیاسی.
 مواضعی بزرگ و عظیم از سوی برادران عالم مسلمان اهل سنت، مراجع اهل سنت و چهارچوب‌های سیاسی و جهادی که به لحاظ مذهبی به فرقه‌ی گرامی اهل سنت منتسب هستند بیان شد که بسیار جای تجلیل و تقدیر دارد زیرا مبنای خنثی کردن اهداف آل سعود است.
 آل سعود خواستار فتنه میان اهل سنت و شیعان هستند. سال‌هاست این فتنه را شعله‌ور کرده‌اند و در همه‌جای جهان، در افغانستان، پاکستان، نیجریه، اندونزی، لبنان، سوریه، عراق و هر جا دلتان بخواهد به دنبال شعله‌ور کردن آن هستند. هر جا شیعه و سنی وجود داشت و میان آن‌ها اختلافی بود، به دنبال تفکر، پول و تحریک سعودی بگردید.
 باید مراقب باشید این موضوع را به مسئله‌ی شیعه و سنی تبدیل و پرونده‌هایی از این قبیل را باز نکنید. قاتلان شیخ شهید نمر النمر، آل سعود هستند. نقطه سر خط. این موضوع نباید به نام اهل سنت و جماعت نوشته شود. رفتن به سراغ فتنه میان سنی و شیعه از رهگذر این خون، خدمت به قاتلان شیخ نمر و خیانت به خون اوست.
 کتاب‌های درسی داعش همان کتاب‌های درسی نظام آل سعود است. همان تربیت و منشأ و در نتیجه تشابه رفتار. کارنامه‌ی صدساله‌ی آل سعود و این چندساله‌ی داعش را بیاورید و مقایسه کنید. به این نتیجه می‌رسید که این همان است. دلیل هم آن است که از یک کتاب دینی برآمده‌اند. آیا وقت آن نرسیده است که به حق به جهان گفته شود که این گروه‌های تکفیری که می‌کشند و چنین و چنان می‌کنند، فقط دست‌نشانده هستند و حامی مالی‌شان که مال، سلاح، تسهیلات، امکانات، پادگان آموزشی، تجربیات و هرگونه پشتیبانی را در اختیارشان می‌گذارد، نظام آل سعود است؟ این‌ها در هر خونی که در جهان عرب و اسلام ما ریخته می‌شود سهیم‌اند.
 آیا وقت آن نرسیده است جهان به جای دسته‌بندی گروه‌های تروریستی، این نظام را در شمار نظام‌های استبدادی، جنایت‌کار و تروریست قرار دهد؟ آل سعود پدر و مادر و اصل همه‌ی آن‌هاست. چرا سراغ جزئیات می‌روید و اصل را رها می‌کنید؟ چرا سراغ دم می‌روید و سر را رها می‌کنید؟ آیا وقت آن نرسیده است که به جهان گفته شود این نظام در منطقه‌ی ما چقدر به بریطانیا و سپس آمریکا و در کنار آن اسرائیل کمک کرد؟
 چرا کشتندش؟ زیرا سخن حق را با شجاعت به زبان می‌آورد. خواستند سخن حق شجاعانه را در گلویش بشکنند. همه‌ی امت مسئولیت دارند گلویشان را به گلوی شیخ شهید نمر النمر تبدیل کنند و حقی را که او فریاد می‌زد فریاد بزنند و در کمال شجاعت حق را به صورت علنی بیان کنند حتی اگر قیمت بیان حق، اعدام باشد. آل سعود نمی‌توانند همه‌ی مردم را بکشند. این دروغ باید پایان یابد و سرنگون شود.
 ده ماه پیش بنده درباره‌ی یاری ملت یمن صحبت کردم و موضع گرفتم. روز بعد در یک روزنامه‌ی سعودی و در شبکه‌های اجتماعی سعودی مقاله‌هایی نوشته شد و جریانی عظیم به راه افتاد که فرزند فلانی، شهید هادی نصرالله -شما می‌دانید بنده ۱۷ سال است در مورد پسرم صحبت نکرده‌ام- در مقاومت کشته نشده بلکه در یکی از کاباره‌های بیروت دعوا و تیراندازی شده و او آن‌جا کشته شده است سپس او را به عنوان شهید تشییع کرده‌اند. ما در برابر افرادی چنین حقیر و در این سطح از انحطاط اخلاقی قرار داریم که وقتی شما موضع می‌گیرید از نظر آن‌ها حتی شهیدی که خداوند به وسیله‌ی او به ما شرافت بخشیده تبدیل به کسی می‌شود که در کاباره کشته شده است! دلیلش هم آن است که فرزندان خودشان و شاهزادگانشان که خود را ولی امر مسلمانان می‌نامند از کاباره‌ها جدا نمی‌شوند.
 پاسخ به اعدام شیخ شهید عالم جلیل القدر نمر باقر نمر، پاسخ زینبی است. همگی مردم بایستند و همچون زینب در مجلس ابن زیاد و یزید بن معاویه حق را بیان کنند و از هیچ کس نترسند و هیچ محاسبه‌ی دیگری را دخیل نکنند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

بسم الله الرحمن الرحیم.

الحمد لله رب العالمین  والصلات و السلام علی سیدنا و نبینا خاتم النبیین ابی القاسم محمد بن عبدالله و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین.

علمای ارجمند، برادران و خواهران، السلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته.

خداوند(سبحانه و تعالی) در قرآن مجید فرموده است:«مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا - در میان مؤمنان مردانی هستند که به آن‌چه با خدا بر آن پیمان بستند صادقانه وفا کردند، برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند و برخی از آنان در انتظارند و هیچ تغییر و تبدیلی نداده‌اند. (احزاب/۲۳)» بنده در ابتدا حضور همگی شما را در مراسم عزا و بزرگداشت برادر عزیز و ارزشمند، حضرت علامه‌ی مجاهد، شیخ محمد خاتون(رحمه الله) خوش‌آمد می‌گویم. بار دیگر به خانواده‌ی محترم ایشان، خویشان و دوست‌داران ایشان و همه‌ی برادران و خواهران این مسیر پربرکت جهادی تسلیت عرض می‌کنم.

همچنین در ابتدا -اگر چه قطعا به این مسئله بازخواهیم گشت- می‌خواهم به خانواده‌ی گرامی علامه‌ی مجاهد شهید شیخ نمر باقر نمر، عزیزانمان در قطیف، احساء و منطقه‌ی الشرقیه، مسلمانان سرتاسر جهان، مراجع بزرگمان، علمای مسلمان، حوزه‌های علمیه و همه‌ی جویندگان حق، حقیقت و حقوق، شهادت مظلومانه‌ی این عالم جلیل القدر و شجاع را تسلیت و همچنین تبریک عرض کنم. این شهادت میراث انبیاء، اوصیاء و مکتب کربلاست که شهید شیخ نمر به آن تعلق داشت. در هر صورت ان شاءالله در ادامه‌ی سخن به این موضوع باز خواهیم گشت.

آشنایی بنده با برادر عزیزم حضرت شیخ خاتون را -که در صحبت‌هایمان او را شیخ محمد می‌نامیدیم- به اوایل سال ۱۹۷۷ باز می‌گردد. آن روزها ما گروهی جوانان کم سن و سال و حدود ۱۷ و ۱۸ ساله بودیم که یکدیگر را در حوزه‌ی نجف اشرف دیدیم. بسیاری از افراد آن گروه، یکدیگر را در لبنان نمی‌شناختند. گروه ما در حوزه‌ی نجف و برای طلب علم تشکیل شد. خداوند بر ما یعنی شیخ محمد، بنده و چند تن دیگر از برادران منت گذاشت و ما را بر سر راه و تحت مراقبت انسانی مؤمن، مخلص، باتقوا، مجاهد، پدر، معلم، استاد و مرشد یعنی سیدمان، استادمان، سید الشهداء مقاومتان و دبیرکلمان، شهید سید عباس موسوی (رضوان الله علیه) قرار داد. این از نعمت‌های خداوند (سبحانه و تعالی) بر ما و بر این گروه بود. ما معمولا سنت‌مان بر این است که از کسانی که پیمان خویش را به سرانجام برده‌اند صحبت می‌کنیم و از زندگان سخن نمی‌گوییم. بعضی از مردان این گروه پیمانشان را در همین مسیر به سرانجام رساندند: شهید سید عباس موسوی(رضوان الله علیه)، حضرت شیخ علی کریم در خربة سلم(رحمت الله علیه و رضوان الله علیه)، مرحوم حضرت شیخ علی خاتون که در هواپیمای کوتونو جانش را از دست داد، مرحوم حضرت شیخ ایمن همدر و باقی‌مانده‌ی آن گروه کوچک هم‌چنان در انتظارند و هیچ تغییر و تبدیلی نداده‌اند و از خداوند(سبحانه و تعالی) می‌خواهم همه‌ی آن‌ها را در این مسیر ثابت‌قدم بدارد. چنان که عرض کردم ما با حضرت شیخ خاتون هم‌درس بودیم. گزارشی که کمی قبل دیدیم بخشی از این موضوع را به طور خلاصه توضیح می‌داد. هم‌درس بودیم اما در عین حال برادر و دوست نیز بودیم. این طور نبود که چند طلبه باشیم که برویم سر درس و برگردیم. در نجف اشرف و سپس وقتی به لبنان بازگشتیم با هم زندگی می‌کردیم. شبانه روز، در رفت و آمد، در گرسنگی، در سیری، در تشنگی، در امنیت، در هراس، در امید، در درد، در آرزوها و در آرمان‌ها گروهی بودیم که یک معنا، فرهنگ و نفس و در واقع همان معنا، فرهنگ و نفس سید عباس (رضوان الله علیه) آن‌ها را گرد هم آورده بود. رفیق راه ماندیم تا این که خداوند(سبحانه و تعالی) روح سید عباس را اخذ کرد. شیخ خاتون از ابتدا نمونه‌ی یک طالب علم جدی، کوشا، مسئولیت‌پذیر، متدین و باتقوا بود. امیر(علیه السلام) در خطبه‌ی متقین درباره‌ی افراد باتقوا می‌فرمایند:«حریز دینه- دین‌شان پابرجاست.» شیخ محمد از متقیانی بود که همه‌ی صفت‌های موجود در خطبه از جمله «دین پابرجا» در موردش صدق می‌کرد. بسیار مراقب بود از هوای نفسش پی‌روی و از مولایش سرپیچی نکند به همین دلیل حلال، حرام و واجب همیشه جلوی چشمش بود.

در سال ۱۹۷۸ نظام صدام حسین حمله‌ی گسترده‌ای را در نجف اشرف علیه طلاب و علمای لبنانی آغاز و بسیاری از آنان را دستگیر کرد. بعضی دستگیر شدند و برخی دیگر توانستند بدون دستگیری خارج شوند. حضرت شیخ خاتون از گروهی بود که دستگیر و در زندان‌های صدام حسین زندانی و شکنجه شدند. قاعدتا اتهامی که به طلبه‌های لبنانی و از جمله شیخ خاتون نسبت داده شده بود وابستگی به حزب الدعوة الاسلامیة بود. در حالی که هیچ کدام از آن‌ها به آن حزب تعلق نداشتند. هنوز حزب الدعوة وارد لبنانی‌ها یا آن گروهی که دستگیر شده بودند نشده بود. اتهام بعدی وابستگی به سازمان اطلاعات سوریه بود. این ماجرا قدیمی است و تازه نیست. آن زمان هنوز انقلاب اسلامی ایران پیروز نشده بود اگر نه گفته می‌شد سازمان اطلاعات ایران و هسته‌ی ایرانی و گروه و مزدوران ایران…. چنان که امروز نیز هر عالم دینی، مجاهد و طلبه‌ای را در جهان عرب و اسلام به این اتهامات دروغین متهم می‌کنند. در هر صورت حضرت شیخ خاتون و دیگرانی که بازداشت شده بودند آزاد شدند و آن گروه بار دیگر نزد سید عباس در بعلبک با یکدیگر دیدار کردند و حوزه‌ی دینی شهر بعلبک با اشراف و مدیریت سید عباس تأسیس شد و مدرسه‌ی دینی امام منتظر (عج) نام گرفت که تا امروز همچنان پابرجا و آباد است. این مدرسه بر من، شیخ محمد و بسیاری از برادرانم حقی عظیم و فراموش‌ناشدنی دارد.

شیخ خاتون در دوره‌ی اول آن حضور داشت و به عنوان طلبه، استاد و مبلغ در روستاهای بقاع به این مسیر ادامه داد. سال ۱۹۸۲ هنگامی که حضور نظامی اسرائیل پیش آمد و مقاومت اسلامی و حزب الله پاگرفت، شیخ خاتون همان‌گونه که در فیلم مستند دیدید، از اولین علمایی بود که به پادگان‌های آموزشی پیوست. مانند شهید سید عباس و دیگران لباس دینی را درآورد، کنار گذاشت، جنبه‌ی نمادین عمامه را حفظ کردند و لباس نظامی پوشیدند زیرا وارد دورانی تازه یعنی مقاومت مسلحانه و نبرد شده بودیم. شیخ خاتون و برادرانش به دوره‌های نظامی رفتند تا رزمندگانی نظامی و مجاهد در صف این مقاومت باشند. او همیشه آمادگی پیوستن به میدان‌های جنگ را داشت. قاعدتا تشکیل مقاومت و حزب الله از ابتدا نیاز به کادرهایی داشت که در زمینه‌های مختلف مسئولیت بپذیرند. یکی از آن زمینه‌ها و مهم‌ترینشان، مسئله‌ی نظامی است اما برای این که مقاومت رشد کند، کامل شود، ادامه یابد و هدف‌هایش را تحقق بخشد نیاز به کسی داشت که مسئولیت جنبه‌ی بسیج نیروها، تبلیغ، فرهنگ‌سازی و تحریک به جهاد را بر عهده بگیرد؛ آن هم در دورانی که فرهنگ هزیمت، تسلیم‌شدن، خودکم‌بینی، باور به ناتوانی و ضعف و شک در توان مقابله با حضور نظامی و اشغال تا چه برسد به توان آزادسازی زمین رواج داشت. این مسئله در ابتدا بسیار سخت بود. بنده و برادران عالم و مسئول حاضر در سالن، آن روزها و بحث‌های تند و سخت حتی در خانه‌ها و محیط‌مان را به یاد می‌آوریم. بعضی‌ها به ما می‌گفتند شما دیوانه، عاشق و بی‌عقل هستید و از معادلات و قواعد بازی سر در نمی‌آورید. «چشم هرگز کی برآید با درفش؟» آیا خون می‌تواند بر شمشیر پیروز شود؟ شما چند جوان می‌خواهید قدرتمندترین ارتش خاورمیانه را که تنها در چند روز چندین ارتش عربی را دچار هزیمت نمود، شکست دهید؟ این یک چالش بزرگ بود. با امروز مقایسه نکنید. آن روزها مقاومت حتی در سطح فرهنگ، تفکر، هشیاری، پذیرش و ایمان مردم غریب بود و به صورت یک پروژه‌ی انتحاری، جنون‌آمیز و غیر عقلائی و غیر عاقلانه به آن نگاه می‌شد. در هر صورت یکی از کسانی که وظیفه یافتند در این زمینه کار کنند و از این منبر به آن منبر، از این مسجد به آن مسجد، از این پادگان به آن پادگان، از این میدان به آن میدان و از این حسینیه به آن حسینیه بروند حضرت شیخ خاتون(رضوان الله علیه) بود و به بهترین وجه آن‌چه را بر عهده‌اش گذاشته شده بود به انجام رساند. تا این که تشکیلات، مدیریت و چارت روشنی برای این راه تازه تعریف شد و حضرت شیخ خاتون از ابتدا از اولین مسئولان این تشکیلات و راه بود. مسئولیت‌های مهمی را ابتدا در تشکیلات منطقه‌ی بقاع و پس از ۱۹۸۵ در منطقه‌ی جنوب بر عهده داشت. سپس مسئول منطقه‌ی بقاع، سپس مسئول اصلی فرهنگی، مسئول اصلی تبلیغات، مسئول شمال و جبل و به اصطلاح ما منطقه‌ی پنج و در آخرین سال‌ها -چنان که در گزارش اشاره شد- ترجیح داد به جایی که علاقه داشت یعنی میان مردم، مردان و زنان مؤمن، مساجد، حسینیه‌ها، روستاها، شب‌زنده‌داری‌ها و ارتباط مستقیم بازگردد و از مسئولیت‌های سازمانی و مدیریتی فاصله بگیرد و این بار را که قاعدتا تلاش و جهادی کبیر و قاعدتا و واقعا مزه و لذتی خاص دارد، بردارد. در هر صورت سال‌های پایانی را در میان مردم گذراند؛ به عنوان یک سخنران، فرهنگ‌ساز، مبلغ، معلم، مشوق به جهاد فی سبیل الله(سبحانه و تعالی) و منادی هشیاری، وحدت، تقوا و ارزش‌های اخلاقی که خود آن‌ها را به خوبی مجسم می‌ساخت.

هر کس شیخ خاتون را بشناسد، همه‌ی کلمات این گواهی کوتاهی را که درباره‌ی او عرض می‌کنم تصدیق می‌نماید: شیخ خاتون به ایمان، تدین، تقوا، فرهنگ وسیع، علم بسیار، صداقت، اخلاص، اخلاق نیک، معاشرت نیکو، خاکساری و تواضع در برابر همگان و کوچک و بزرگ، پاکی و طهارت، مسئولیت‌پذیری، دغدغه‌مندی و علاقه به مردم شناخته می‌شد. به همین دلیل شیخ خاتون شخصیتی دشوار و پیچیده نبود. همان‌گونه که امیرالمؤمنین اهل تقوا را توصیف می‌نماید. یکی از صفات ایشان «دین پابرجا»ست و دیگری «سهلٌ أمره- قصه‌اش آسان» است. مؤمنان باید این‌گونه باشند. علما هم همین‌طور. انسان هر قدر در مراتب پذیرش مسئولیت و بارها بالاتر می‌رود باید این‌گونه باشد. یعنی باید «قصه‌اش آسان» باشد. یعنی چه؟ یعنی شخصیت پیچیده‌ای نباشد. یعنی اگر می‌خواهید با او صحبت کنید، از او چیزی بخواهید، مسئولیتی را بر عهده‌اش بگذارید، مسئولیتی را از او بگیرید، او را به جایی بفرستید، نکته‌ای به او بگویید، از او انتقاد کنید یا به یکی از رفتارهایش انتقاد کنید لازم نباشد غصه بخورید که به او چه بگویم؟ جمله و کلماتم چه باشند؟ کی؟ چگونه؟ شخصیت‌های دشوار و پیچیده درگیر مجموعه‌ای از مسائل، اعتبارات و خودخواهی‌ها هستند که باعث می‌شوند تو خود را در برابر مجموعه‌ای گره احساس کنی. نمی‌دانی چگونه باید این گره‌ها را باز کنی یا درگیرشان شوی. اما متقی «قصه‌اش آسان» است زیرا پاک، طاهر، متواضع و بدون منیت است. چنان که آن روز در بزرگداشت فرمانده شهید ابو محمد حاج، ابو محمد اقلیم، گفتم. آن برادر در درون خودش چیزی به نام محمد حاج نداشت. امروز نیز همان مطلب است. همه‌ی ما شیخ محمد را می‌شناختیم. چیزی به نام محمد علی خاتون درون او وجود نداشت. درون او یک بنده، فقیر، متقی، پرهیزکار، طالب رضایت الهی(سبحانه و تعالی) و بنده‌ای وجود داشت که مراقب آخرتش و آن توقف طولانی در مقابل الله(سبحانه و تعالی) بود. به همین دلیل به هیچ وجه شخصیتش پیچیده و دشوار نبود. یک شخصیت آسان، ساده، تازه، نرم، آرام و پاک بود. همچنین هر جا لازم بود حضور پیدا کند، به اهمیت خودش توجه نشان نمی‌داد. بنده شواهد و داستان‌های بسیاری را در این زمینه به یاد می‌آورم. در هر صورت امروز می‌توانم شخصیت شیخ محمد خاتون را خلاصه کنم و بگویم مکتب سید عباس موسوی و شیخ راغب حرب این بود. او تجسم و تمثل دیگری از آن شخصیت، فرهنگ، اخلاق، موضوعات، روش، سبک و رفتار بود. به واسطه‌ی این ویژگی‌ها، سال‌هایی که شیخ خاتون در میان ما گذراند بسیار پربرکت بود. به دلیل پربرکت بودنش در مردم، جوانان، همه‌ی کسانی که با آن‌ها کار می‌کرد، کسانی که از او درس می‌گرفتند و به او گوش فرا می‌دادند تأثیری عظیم و عمیق می‌گذاشت چون فقط صحبت نمی‌کرد، رهبر و اسوه نیز بود و آن‌چه را به آن ایمان داشت و به زبان می‌آورد تجسم می‌بخشید. حد اقل ۳۵ سال مبلغ، معلم، سخنران و مسئولی بود که غم، خستگی و دردهای مسئولیت را به دوش می‌کشید.

شیخ محمد یادآور نسل اول برادران و خواهران ماست که عمر و جوانی‌شان را در این مسیر گذراندند و امروز اکثر آن‌ها پیر شده‌اند و در دهه‌ی پنجم، ششم یا پایان دهه‌ی چهارم زندگی‌شان هستند. آن‌ها عمر و جوانی‌شان را در این مسیر گذراندند، برخی به شهادت رسیدند، بعضی با وجود این که عاشق شهادت بودند به دست خداوند وفات یافتند و از اجر و جایگاه شهیدان برخوردار شدند، برخی نیز در انتظارند و هیچ تغییر و تبدیلی نداده‌اند یعنی شما و بسیاری از امثال شما. به برکت این نسل اول -که نمی‌توانیم شهیدان و متوفیانشان را احصا کنیم و بشماریم- این مسیر آغاز شد و تا امروز و از رهگذر نسل‌ها ادامه یافته است. به برکت این نسل اول می‌توانیم بگوییم این مسیر از اولین روز بر تقوا بنا نهاده شد. به همین دلیل چون برای خدا و در راه خدا بود تداوم یافت و نیز به همین دلایل بود که زیر نظر، پاس‌داشت و محافظت خداوند(سبحانه و تعالی) قرار گرفت. نسل اول -این به آن معنا نیست که نسل‌های بعدی این‌گونه نیستند. در علم اصول این مسئله مشخص است. اما الآن داریم درباره‌ی نسل اول صحبت می‌کنیم.- به دنبال هیچ چیز از بهره‌های زودگذر دنیا نبودند و به آن امیدی نداشتند. دشوارترین شرایط امنیتی، اجتماعی و معیشتی را داشتند. هر لحظه، هر روز، در هر جا، هر میدان و میانه‌ی هر راهی انتظار مرگ را می‌کشیدند. خطر هر لحظه و هر جا آن‌ها را تهدید می‌کرد. برای انجام تکلیفشان با عشق می‌کوشیدند و با شوق انتظار شهادت را می‌کشیدند. در همه‌ی مواقف الهی با صبر و تحمل، صدقشان را اثبات کردند پس خداوند (سبحانه و تعالی) آن‌ها را ثابت‌قدم، عزیز، پیروز و پرشمار ساخت و امروز تبدیل به این مسیر عظیم شده‌اند. نمی‌دانم در دسته‌بندی دقیق چند نسل می‌شود اما ما امروز حد اقل نسل اول، نسل فرزندان و نسل نوه‌ها را داریم. می‌توانید سه نسل حساب کنید. شاید هم کسی آن‌ها را چهار یا پنج نسل بداند. به معیار محاسبه‌ی نسل‌ها مرتبط است. به برکت نسل اول، فرزندان و نوه‌های‌شان شبیه پدرانشان هستند و همه‌ی کسانی که با گذر زمان به این مسیر پیوستند از همان همت، روحیه، اخلاص و جان‌فشانی برخوردارند. به حرف‌های رسانه‌ها، روزنامه‌های زرد و اختراعات سایت‌هایی که فقط برای مخدوش کردن وجهه‌ی این مسیر راه‌اندازی شده‌اند، کاری نداشته باشید. دلیل می‌خواهید؟ شهیدان. شهید شاهد است. این شهیدان، فرزندان و نوه‌های نسل اول هستند. وصیت‌نامه‌ها، سخنان و چهره‌های نورانی‌شان را می‌بینیم و شاهد فداکاری‌های عظیمشان هستیم. آن‌ها در رقم زدن پیروزی در سال ۲۰۰۰ کمک و شراکت کردند و در آفرینش پیروزی ۲۰۰۶ سهم اصلی را داشتند و امروز این فرزندان و نوه‌های نسل اول هستند که با خون خود مسئولیت شکست دادن خطرناک‌ترین پروژه‌ی آمریکایی، استکباری و صهیونیستی را بر دوش می‌کشند؛ پروژه‌ای که با چهره‌ی تکفیر سعی در ویران کردن منطقه و سرنگون ساختن پروژه‌ی مقاومت دارد. این‌ها همین فرهنگ و روحیه را دارا هستند.

ما باید این روحیه را حفظ کنیم. این روحیه آماج حمله است. معنویت، روحیه، اراده، عزم، اصرار و اطمینان محیط، مسیر و مردم ما به خط و اندیشه‌شان و یکدیگر و تکیه‌شان به این مسیر، آماج حمله‌ی این جنگ پراکنده در همه‌ی سطوح است. این حمله از طریق شایعاتی که از هر سو روان و منتشر می‌شوند صورت می‌گیرد. از روز اول جنگی که علیه این مسیر صورت می‌گیرد، فقط جنگ نظامی، امنیتی و خونین نیست بلکه همیشه می‌خواستند این عقل، قلب، اراده و عزم این مسیر صدمه ببیند ولی این مسیر پایداری می‌ورزد، مستحکم‌تر می‌شود، عزمش رسوخ می‌یابد و پیش می‌رود. امروز مسیر ما به فضل این نسل‌ها، نسل بنیان‌گذاران، فرزندان و نوه‌ها و خون شهیدان و نفس‌های پاک شیخ محمد خاتون و برادران عالم، فرمانده، مسئول و مجاهد وی که عهدشان را به انجام رساندند و آرزوی شهادت می‌برند، با اطمینان، یقین و ایمان کامل پی گرفته خواهد شد. بنده به شما می‌گویم: هیچ کس نمی‌تواند به مسیر مقاومت اسلامی در لبنان صدمه بزند. سید عباس همین را می‌گفت. هیچ کس نمی‌تواند به مسیر و روحیه، طراوت، عزت، کرامت، استحکام اراده، شدت عزم، ایمان، یقین و اصرار قطعی حزب الله بر ادامه‌ی حضور در همه‌ی میدان‌های چالش و هر جایی که گرفتن موضعی برای خدا، جهادی در راه خدا، کلمه‌ای برای خدا، جان‌فشانی‌ای در راه خدا و عطایی برای الله(سبحانه و تعالی) لازم باشد، صدمه بزند. این یقینی است زیرا این مسیر برای خدا بود و خواهد بود و خداوند محافظ، یاور و کمک‌کار آن است.

خداوند شیخ ارزش‌مند و عزیز ما را رحمت و او را با پیامبران، گواهان، راستان و شایستگان محشور کند که نیکو رفیقانی هستند.

در هر صورت در لبنان این فرصت برای علمای بزرگی که درگذشتند و آنان که امروز حضور دارند و خدا حفظشان کند فراهم شد که از این منبر به آن منبر و این میدان به آن میدان بروند و حق را فریاد بزنند و به زبان بیاورند و زنده بمانند، بدون این که کسی آنان را بکشد؛ مگر در چند مورد. اما در بسیاری مناطق جهان چنین فرصتی وجود ندارد. یکی از این مناطق همین جایی است که امروز به آن می‌پردازیم و داستان امروز ماست. بگذارید شفاف آغاز کنم. امروز می‌خواهیم به وضوح همه چیز را بگوییم. اگر هنوز جایی برای تعارف و مدارا وجود داشت، می‌خواهیم همه را کنار بگذاریم. فکر می‌کنم آن دوران دیگر تمام شد. در خاک شبه جزیره‌ی عربستان، حکومتی تشکیل شد و به دروغ و از سر ستم، باطل و افترا پادشاهی عربستان سعودی نام گرفت. سرزمین حرمین و سرزمین رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت و صحابه‌ی گرامی ایشان و اولین مجاهدان در بدر و احد و سرزمین اسلام به نام یک عشیره نام گرفت؛ عشیره‌ای به نام آل سعود که خود را با جنایت، کشتار و ایجاد رعب بر ملت شبه جزیره‌ی عربستان تحمیل کرده بود. این‌ها در کتاب‌های تاریخ موجود است. حتی مورخان وابسته به آل سعود وقتی تاریخ آل سعود را نوشتند در مورد این واقعیت‌ها صحبت می‌کنند و آن‌ها را به عنوان افتخارات پادشاه بنیان‌گذار و باند‌های جنایت‌کاری که می‌کشتند، اسیر می‌کردند و سر می‌بریدند بر می‌شمارند. نظامی پادشاهی با حمایت، پول و سلاح‌های انگلیسی به عنوان بخشی از پروژه‌ی استعمار بریطانیا برای تسلط بر کشورهای ما، بر استخوان‌ها و سیلی از خون این ملت و قبیله‌ها و عشیره‌های آن بنیان گذاشته شد. تأسیس این پادشاهی هم‌زمان بود با آمادگی برای تشکیل رژیم دیگری بر پایه‌ی جنایت، اجساد و سیلی از خون؛ رژیمی به نام اسرائیل در سرزمین فلسطین اشغالی. در آن سرزمین و پادشاهی نقد اعتراض و بحث از سوی عالمان دینی و اصلاح‌گران ممنوع است. این مسئله به شیعه یا منطقه‌ی الشرقیه اختصاصی ندارد؛ شامل شیعه، سنی، اسلام‌گرا، غیر اسلام‌گرا، ملی‌گرا، پان‌عرب، لیبرال یا… می‌شود. نمی‌خواهیم الآن همه‌ی تاریخ را بازخوانی کنیم. مستقیم می‌آییم سراغ حادثه‌ی وحشتناک و بسیار عظیم امروز. شاید خود آل سعود این کارشان را سبک بشمارند زیرا آن‌‌ها این امت را سبک می‌شمارند اما این کار را نمی‌شود سبک شمرد. اعدام یک عالم دینی بزرگ جلیل‌القدر مجاهد اصلاح‌گر مانند حضرت شیخ شهید نمر النمر به هیچ وجه حادثه‌ای نیست که بتوان از آن ساده عبور کرد. آن‌ها سخت در اشتباهند و ارزیابی‌شان غلط است.

بگذارید به صورت آرام و منطقی موضوع را از ابتدا بررسی کنیم.

اول: چرا حضرت شیخ نمر را اعدام کردند؟ چرا؟ گناه و جرمش چه بود؟ به جهان چه گفتند؟ نمی‌توانند چیزی بگویند. البته من باقی را نمی‌شناسم و پرونده‌هایشان را دنبال نمی‌کنم و نمی‌دانم ظالم بودند، مظلوم بودند یا چه؟ خدا می‌داند. با چنان دستگاه قضا و چنان نظامی، نمی‌توانید از دور قضاوت کنید. به همین دلیل نه می‌خواهم محکوم کنم و نه می‌خواهم نکنم. شیخ شهید را آوردند و او را در میان گروه‌هایی که بمب‌گذاری، کشتار، ایجاد رعب و وحشت و… کرده بودند جا دادند و تروریست نامیدند. خب، جرمش چه بود؟ آیا دستگاه قضایی سعودی -فارغ از مشروعیت یا عدم مشروعیت این کار- توانست ثابت کند شیخ نمر سلاح حمل کرده است؟ حمله‌ی مسلحانه کرده است؟ آیا شیخ نمر مجموعه‌ی مسلح تشکیل داد؟ در مورد بنده، برادرانم و سید عباس می‌توانید بگویید شما برای جنگ با اسرائیل مجموعه‌ی مسلح تشکیل دادید. قاعدتا این یک جرم بسیار بزرگ است. اما آیا شیخ مجموعه‌ی مسلح تشکیل داد؟ آیا به جنگ دعوت کرد؟ آیا به حمل اسلحه دعوت کرد؟ یا همه‌ی مسیر شیخ نمر، مثل همه‌ی علما مشخصا در منطقه‌ی الشرقیه و همچنین علما و رهبران بحرین که همگی به زندان انداخته می‌شوند، مسالمت‌آمیز بود؟ نام‌هایی که همین لحظه به یاد دارم شیخ سلمان، شیخ مقداد، استاد عبدالوهاب حسین، استاد حسن و… هستند. تعداد زیادی نام است. خب، چرا این‌ها زندانند و به سال‌های سال زندان محکومند؟ آیا به خشونت و جنگ دعوت کردند؟ آیا اسلحه حمل کردند؟ به هیچ وجه. چند روز پیش از زندان‌های آل خلیفه در بحرین بیانیه دادند و همه زیرش را امضا کردند و به ملت بحرین اصرار کردند مسیر مسالمت‌آمیز خود را پی بگیرند. تأکید کردند مسالمت‌آمیز باشد. همین بیانیه مایه‌ی محکومیت آل خلیفه و سردمداران آل خلیفه است که افرادی را زندانی، تعقیب و به آن‌ها ستم می‌کنند که حتی از داخل زندان و زیر شکنجه به مسالمت‌آمیز بودن جنبش اصرار دارند که اگر دستور دیگری می‌دادند اوضاع به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. اگر دستور دیگری می‌دادند اوضاع به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد. اما فرهنگ، انتخاب و روش‌شان این است. مشکل واقعی شیخ نمر همین بود که حق را فریاد زد. واقعا مرد بسیار شجاعی بود. در هر صورت هر کسی چند ویژگی خوب، زیبا و پررنگ دارد ولی معمولا یکی از ویژگی‌ها از دیگر ویژگی‌ها بسیار پررنگ‌تر است. می‌توانیم شهید شیخ نمر النمر را با توجه به سخنانی که به زبان می‌آورد و مکان و زمانی که این حرف‌ها را می‌زد، با شجاعت بسیارش توصیف کنیم. ایستاد و با قدرت صحبت کرد منتهی حق می‌گفت. اسلحه حمل نمی‌کرد. انتقاد و اعتراض می‌کرد. الآن می‌خواهند وجهه‌اش را خدشه‌دار کنند. نه، او یک مرد اصلاح‌گر بود که حقوق ملت شبه جزیره‌ی عربستان را که به دروغ پادشاهی عربستان سعودی نامیده شده است مطالبه می‌کرد. مطالبه‌ی او این بود که این ملت حق دارد حاکمانش را انتخاب کند و پادشاهی نباید موروثی باشد. مطالبه‌ی او این بود که این ملت باید به منابع خود دست پیدا کنند، نه این که پادشاهان آل سعود آنان را غارت کنند و خود توانگرتر و ملت‌شان فقیرتر شوند. مطالبه‌ی او آزادی‌های معمولی بود که هر انسان در هر جای جهان خواستار آن‌هاست. ولی او با جرأت، شفافیت و صراحت این‌ها را مطالبه می‌کرد. تنها جرمش این بود. هر کس صحبت یا اعتراض کند اعدام می‌شود. از سوی چه کسانی؟ از سوی این سعودی که می‌خواهد دموکراسی را در منطقه گسترش دهد و از آزادی‌ها پاسداری کند. امروز روز محکومیت بسیار بسیار بسیار عظیم، بزرگ و روشن سعودی است. خون شیخ نمر امروز و تا روز قیامت چهره، پیکر، تاریخ، اکنون و آینده‌ی سعودی را پوشانده است و در دنیا و آخرت از آنان دست برنخواهد داشت. آیا شیخ نمر جدایی‌طلب بود؟ خواستار تقسیم کشور شد؟ با کمال صراحت می‌گویم آمریکایی‌ها از شیعیان منطقه‌ی الشرقیه می‌خواهند این مطلب را بگویند که نفت در منطقه‌ی الشرقیه، در منطقه‌ی ماست و می‌خواهیم جدا شویم و یک کشور مستقل باشیم. آمریکایی‌ها چند سال پیش این مسئله به برخی رهبران شیعه در منطقه‌ی الشرقیه پیشنهاد کردند ولی عالمان و رهبران شیعه در منطقه‌ی الشرقیه جدایی و تقسیم را نپذیرفتند و بر ماندن در آن کشور و بخشی از آن کشور پافشاری کردند. اما این وفاداری ملی، بشری و نژادی چگونه پاسخ داده می‌شود؟ با شمشیر کشیدن بر روی هر کس انتقاد یا اعتراض کند. واقعیت و ماجرای شیخ نمر این بود. چیز دیگری نیست. اگر هست بیاورید. قاعدتا متأسفانه برخی نویسندگان مواجب‌بگیر می‌گویند بله، این حکم قانونی و نافذ بوده است. بر چه اساسی قانونی بوده است؟ شما پرونده را دیده‌اید؟ تحقیق کرده‌اید؟ اصلا محاکمه‌ی واقعی صورت گرفت؟ در هیچ کدام از محاکمه‌های سعودی حتی وکیل و خود متهم حق ندارند صحبت و از خودشان دفاع کنند.

دوم: یک سؤال بزرگ دیگر. چرا اصرار داشتید دقیقا در این برهه و با وجود این شرایط در منطقه دست به اعدام بزنید؟

در سال‌های اخیر کشورها، دولت‌ها، شخصیت‌ها، جناح‌ها و مراجع دینی شیعی و اسلامی تلاش‌های بسیاری کردند و به پادشاه سعودی و امیران و مسئولان آل سعود نامه‌هایی فرستادند و از آن‌ها درخواست کردند که برادر، عفو صادر کنید یا حد اقل حکم اعدام اجرا نشود. خب او می‌توانست کاری کند حکم اعدام اجرا نشود. می‌گذاشتند شیخ در زندان بماند یک، دو یا سه سال صبر می‌کردند ببیند چه می‌شود. چرا درست الآن در این برهه بر اعدام پافشاری می‌کنند؟ در حالی که می‌توانست مسئله را عقب بیاندازد، اعدام نکند، عفو صادر کند و طرفدار پیدا کند و میان خودش و مردم پل بزند. در جوّی که در همه‌ی منطقه هنوز کسانی بودند که به تعقل و اعتدال سعودی و امکان پذیرش گفت و گوی سیاسی درباره‌ی یمن، سوریه، عراق، منطقه، بحرین و لیبی با ایران، کشورهای منطقه، نیروهای سیاسی دیگر از سوی این نظام امید داشتند. هنوز امید داشتند شاید این نظام با مذاکره، گفت و گو، مثبت‌نگری و دیدار بابی برای خروج از بحران‌های ویرانگر موجود در منطقه بگشاید. این اعدام واقعا شوک بزرگی بود. بسیار غافلگیر کننده بود. البته برای بنده غافلگیرکننده نبود چون بنده و برادران، نظام سعودی را جور دیگری می‌فهمیم. حالا عرض می‌کنم. این اعدام این فهم را تأیید می‌کند.

اعدام حضرت شیخ نمر النمر یک پیام از جانب سعودی برای جهان عرب و اسلام است که با خون، شمشیر و سر بریدن نوشته شده و می‌گوید: جهان اسلام، فرقه‌های مسلمان و افکار عمومی مسلمانان و جهان هیچ اهمیتی برای سعودی ندارد و سعودی هرگونه افکار عمومی، عقل و احترام جهانی را بی‌اهمیت می‌شمارد و به دوستانی که برایش نامه فرستادند و درخواست کردند و برخی که دست به دامنش شدند و به عواطف صدها میلیون مسلمان در جهان که با بعضی حرف‌ها یا کارها احساساتشان جریحه‌دار می‌شود اعتنایی ندارد. چه این که فقط شیخ شهید را اعدام نکردند بلکه از تحویل پیکر مطهرش به خانواده و عزیزانش نیز جلوگیری می‌کنند. اراده کرده‌اند که وقتی زنده بود صدایش را و هنگامی که به شهادت رسید پیکرش را حبس کنند.

همچنین پیام این اعدام این است که: هر کس از ما آل سعود انتقاد یا به ما اعتراض کند خونش را می‌ریزیم. مگر مخالفانشان را که در اعتراض به آل سعود کتاب نوشته بودند در بسیاری از پایتخت‌های جهان ردگیری نکردند و نکشتند؟ علیه هر کسی که حرفی زد یا موضعی گرفت توطئه کردند حتی اگر نیاز داشت یک کشور را نابود کنند یا در آن جنگ داخلی به راه بیاندازند. نیازی نیست نام ببرم. خودتان این چیزها را می‌دانید. آن‌ها می‌گویند ما نظامی هستیم که هیچ نقد، اعتراض یا بحثی را تحمل نمی‌کنیم. یا مثل گوسفند در کشور ما زندگی کنید یا مثل گوسفند کشته می‌شوید. راه دیگری وجود ندارد. پیام این است.

سومین پیام اعدام این است: سعودی فتنه‌ی تازه‌ای ایجاد نمی‌کند بلکه فتنه‌ی موجود را که خودش آن را ایجاد، پشتیبانی مالی و شعله‌ور کرد، به جوش می‌آورد. او با این قتل و اعدام، فتنه را به جوش می‌آورد، آتشش را تیز می‌کند و به افق‌های خطرناک و دوری می‌کشاند.

چهارم: پیام اعدام به همه‌ی عقلا، صابران، تحمل‌گران و آرامش‌ورزان که -چنان که گفتم- به تعقل، اعتدال، فتح باب و گفت و گوی سعودی با طرف‌های دیگر دل بسته بودند این است که گفت و گو، تعقل، اعتدال و مذاکره‌ای در کار نیست و فقط کشتن، خون‌ریزی و جنگ‌های ویرانگر بیش‌تر. پیام این است.

پنجم: این کار و پیام بیش از همیشه چهره‌ی واقعی، مستبد، جنایت‌کار، تروریستی و تکفیری سعودی را برای جهان نمایان می‌سازد؛ سعودی هر روز و نه فقط روزی که شیخ نمر النمر را کشت این‌گونه است. ده ماه است هر روز این کار را در یمن انجام می‌دهد. بمباران می‌کند، می‌کشد، ویران می‌کند، مهاجرت می‌دهد، آواره می‌سازد و جلوی هرگونه گفت و گویی، مذاکره و راه حل سیاسی را می‌گیرد و مرتکب جنایت‌های مختلف می‌شود. زمانی می‌گفتیم هدف جنگ سعودی علیه یمن، بازیابی سلطه بر یمن و به زانو درآوردن این کشور است. پس از ده ماه به نظر می‌رسد باید بگوییم: هدف جنگ سعودی علیه یمن، ویران کردن کشور و کشتن و انتقام گرفتن از مردم یمن است؛ درست همان‌گونه که از شیخ نمر النمر انتقام گرفتند. زیرا در یمن مردان، زنان و ملتی هستند که به آل سعود نه گفتند، اعتراض و انتقاد کردند، سرسپردگی را نپذیرفتند، به آزادی دعوت کردند و زنجیر بندگی را از گردن درآوردند. آل سعود نمی‌پذیرند در یمن و در همسایگی‌شان یک عالم، سیاست‌مدار، فرمانده، سردمدار، حزب، تشکیلات یا گروه ظهور کند که به آن‌ها بگوید نه و واقعیت آنان را آشکار و رسوایشان کند و فساد، ظلم، زورگویی و تروریستی‌بودنشان را افشا نماید. تحمل نمی‌کنند. به همین خاطر در یمن به دنبال راه حل سیاسی نیستند. فارغ از این که جایگزین چه کسی باشد، می‌خواهند یمن را نابود کنند؛ حال جایگزین می‌خواهد عبد ربه منصور، داعش، القاعده، جنگ داخلی یا آشوب فراگیر باشد. مهم نیست. بنده احساس می‌کنم امروز روحیه‌ی انتقام است که جنگ یمن را می‌گرداند، نه عقل یا هدف سیاسی. واقعیت آل سعود این است: کینه‌ای پنهان که بر عقل، تصمیم و اراده‌شان حکم می‌راند. پس پیام دیروز، پیام این اعدام صریح این است که: نظام سعودی بر ادامه‌ی مسیر جنگ، کشتار و نبرد خونین اصرار دارد و جایی برای هیچ گونه گفت و گو، مذاکره، تعقل یا اعتدالی نیست.

سوم: مسئولیت‌مان در قبال این حوادث. اول، جرم شیخ نمر. دوم، چرا پافشاری بر اعدام؟ سوم، مسئولیت ما در قبال مشخصا این حادثه و حوادث مشابه. این‌جا نیز به طور خلاصه به دو موضوع اشاره خواهم کرد.

اول: دیروز مواضعی گرفته شد. موضع مراجع دینی شیعه و جمهوری اسلامی ایران بیان شد و طبیعی هم هست. مواضعی بزرگ و عظیم از سوی برادران عالم مسلمان اهل سنت، مراجع اهل سنت و چهارچوب‌های سیاسی و جهادی که به لحاظ مذهبی به فرقه‌ی گرامی اهل سنت منتسب هستند بیان شد که بسیار جای تجلیل و تقدیر دارد زیرا مبنای خنثی کردن اهداف آل سعود است. آل سعود خواستار فتنه میان اهل سنت و شیعان هستند. سال‌هاست این فتنه را شعله‌ور کرده‌اند و در همه‌جای جهان، در افغانستان، پاکستان، نیجریه، اندونزی، لبنان، سوریه، عراق و هر جا دلتان بخواهد به دنبال شعله‌ور کردن آن هستند. هر جا شیعه و سنی وجود داشت و میان آن‌ها اختلافی بود، به دنبال تفکر، پول و تحریک سعودی بگردید. وقتی مراجع و علمای اهل سنت می‌ایستند و این اعدام را محکوم می‌کنند در حال مشارکت در ایفای یک نقش تاریخی و اسلامی بسیار عظیم در جلوگیری از تحقق این هدف هستند.

دوم: باید نظر شیعیان را به موضوعی جلب کنیم. البته مراجع‌مان، استاد ما هستند و آن‌ها ما را ارشاد می‌کنند. علما، اساتید ما هستند. اما خطاب به مردم‌مان در همه‌ی کشورها، باید مراقب باشید این موضوع را به مسئله‌ی شیعه و سنی تبدیل و پرونده‌هایی از این قبیل را باز نکنید. قاتلان شیخ شهید نمر النمر، آل سعود هستند. نقطه سر خط. این موضوع نباید به نام اهل سنت و جماعت نوشته شود. رفتن به سراغ فتنه میان سنی و شیعه از رهگذر این خون، خدمت به قاتلان شیخ نمر و خیانت به خون اوست. به همین دلیل هر جوان شیعه‌ی دردمندی که وارد شبکه‌ی اجتماعی می‌شود، در تلویزیون و رادیو حضور می‌یابد، به مدرسه یا دانشگاه می‌رود یا در خیابان، کارخانه، بازار یا اداره کار می‌کند نباید از این موضوع سوء استفاده کند. چه این که ممکن است در داخل جامعه‌ی ما برخی افراد پرشور وجود داشته باشند. همچنین در محیط شیعی ما، نفوذی‌هایی وجود دارند. ما واقع‌نگر هستیم. در جامعه‌ی شیعه‌ی ما برخی‌ها نفوذی‌اند. بعضی افراد برای سازمان‌های جاسوسی انگلیس، آمریکا و همچنین آل سعود کار می‌کنند. برخی مردم نیز نمی‌فهمند چه می‌کنند و ناگهان حرفی می‌زنند، پرونده‌ای را احیا می‌کنند یا موضعی می‌گیرند که به هدف قاتلان کمک می‌کند و نه به هدف شهید. متوجه این مسئله نیز باید باشیم.

سوم: مسئولیت داریم واقعیت را برای جهان بیان کنیم. این حرف را فقط خطاب به حزب الله نمی‌گویم بلکه روی سخنم با همه‌ی جایگاه‌های دینی، سیاسی، رسانه‌ای، حزبی، اجتماعی، فرهنگی و حقوقی جهان عرب و اسلام‌مان و بلکه‌ی همه‌ی جهان است. آیا وقت آن نرسیده است که همه، آن حقی را که شیخ نمر از آن دم می‌زد، بیان کنند؟ آیا وقت آن نرسیده است که در برابر این طاغوت که در حال نابودی اسلام و امت است، سخن حق بر زبان آورده شود؟ آیا وقت آن نرسیده است که با جرأت و بدون هیچ‌گونه محاسبه‌ای -آل سعود هر کاری می‌خواهند بکنند- بگوییم که این نظام، این آل، این خانواده و این مکتب موجود در سعودیْ کارخانه، منشأ، پایه و اساس و خاستگاه این تفکر تکفیری است که ویران می‌کند، می‌کشد، مرتکب جنایت می‌شود و همه‌ی ملت‌های مسلمان و مسیحی جهان را تهدید می‌کند؟ چرا این باید مدام پنهان و در لفافه بماند؟ کتاب‌های درسی داعش همان کتاب‌های درسی نظام آل سعود است. همان تربیت و منشأ و در نتیجه تشابه رفتار. کارنامه‌ی صدساله‌ی آل سعود و این چندساله‌ی داعش را بیاورید و مقایسه کنید. به این نتیجه می‌رسید که این همان است. دلیل هم آن است که از یک کتاب دینی برآمده‌اند. آیا وقت آن نرسیده است که به حق به جهان گفته شود که این گروه‌های تکفیری که می‌کشند و چنین و چنان می‌کنند، فقط دست‌نشانده هستند و حامی مالی‌شان که مال، سلاح، تسهیلات، امکانات، پادگان آموزشی، تجربیات و هرگونه پشتیبانی را در اختیارشان می‌گذارد، نظام آل سعود است؟ این‌ها در هر خونی که در جهان عرب و اسلام ما ریخته می‌شود سهیم‌اند. آیا وقت آن نرسیده است این حقیقت به جهان گفته شود -همان مسئله‌ای که در ابتدا بیان کردم- خاک شبه جزیره‌ی عربستان از سر دروغ، ظلم، بهتان، باطل و تجاوز، پادشاهی عربستان سعودی نام گرفته است. ملتی مظلوم در این سرزمین تحت حاکمیت مجموعه‌ای فاسد، دزد و غارت‌گر به سر می‌برند که وقتی مردم صحبتی می‌کنند حاکمان سرشان را با شمشیر می‌زنند و آنان را چنان به جنگ با الله و رسولش متهم می‌کنند که گویی خودشان الله و رسولش هستند! این‌چنین متکبر و زورگو هستند. آیا وقت آن نرسیده است جهان این نظام غرق در نقض حقوق بشر که حتی ساده‌ترین حقوق انسانی ملت خود را به رسمیت نمی‌شناسد از سازمان‌های حقوق بشری بیرون کنند؟ آیا وقت آن نرسیده است جهان به جای دسته‌بندی گروه‌های تروریستی، این نظام را در شمار نظام‌های استبدادی، جنایت‌کار و تروریست قرار دهد؟ آل سعود پدر و مادر و اصل همه‌ی آن‌هاست. چرا سراغ جزئیات می‌روید و اصل را رها می‌کنید؟ چرا سراغ دم می‌روید و سر را رها می‌کنید؟ آیا وقت آن نرسیده است که به جهان گفته شود این نظام در منطقه‌ی ما چقدر به بریطانیا و سپس آمریکا و در کنار آن اسرائیل کمک کرد؟ چقدر به ملت‌ها، دولت‌ها، کشورهای منطقه و آرمان اساسی‌مان یعنی فلسطین صدمه زد؟ آیا وقت آن نرسیده است همه‌ی این حق‌ها بیان شود؟ بله، بندگان پول، قدرت و دنیا فقط تملق طاغوت را می‌گویند اما در میان علما، اهل سیاست، سران، نخبگان، روشنفکران، اهالی رسانه، ملت‌ها و مردان و زنان این امت خیری عظیم نهفته است و افراد آزاده‌ی بسیاری وجود دارند.

بله، برادران و خواهران، امروز مهم‌ترین پاسخ به اعدام شهید بزرگ بر دوش گرفتن این مسئولیت است. چرا کشتندش؟ زیرا سخن حق را با شجاعت به زبان می‌آورد. خواستند سخن حق شجاعانه را در گلویش بشکنند. همه‌ی امت مسئولیت دارند گلویشان را به گلوی شیخ شهید نمر النمر تبدیل کنند و حقی را که او فریاد می‌زد فریاد بزنند و در کمال شجاعت حق را به صورت علنی بیان کنند حتی اگر قیمت بیان حق، اعدام باشد. آل سعود نمی‌توانند همه‌ی مردم را بکشند. این دروغ باید پایان یابد و سرنگون شود. خریدن انسان‌ها با پول باید پایان یابد و سرنگون شود. امروز زمانه‌ی بیان و فریاد حق است و عظیم‌ترین افراد با خون خود هزینه‌ی آن را می‌دهند. این مدارا و جانب‌داری باید پایان یابد. دل‌بستگی به هرگونه گفت و گو یا تعقل سعودی دیگر جایی ندارد. ما در برابر نظامی غرق در فتنه، کشتار و خون‌ریزی قرار داریم که گشودن هیچ روزنه‌ای را در دیوار سیاهی که ساخته بر نمی‌تابد. مسئولیت علما، سخنرانان و همه این است و در بر عهده گرفتن این مسئولیت نباید از ملامت کسی بترسیم. باید این مسئله را برای ملت‌ها، امت‌مان و جهان شرح دهیم. این روزها این از بزرگ‌ترین جهادهاست. بله، این که انسان بایستد و در مقابل آل سعود، حق بگوید، از بزرگ‌ترین جهادهاست. می‌دانید چرا؟ زیرا نان مردمش در معرض تهدید قرار می‌گیرد، فحش می‌شنود، در معرض توهین قرار می‌گیرد و میلیون‌ها و صدها میلیون دلار برای صدمه زدن به او، نامش، خانواده‌اش، آبرویش و… هزینه خواهد شد. اما همه‌ی این‌ها سهل است. نگاه کنید این‌ها چقدر حقیرند. بنده معمولا در موارد شخصی صحبت نمی‌کنم اما این مثال یادم آمد. ده ماه پیش بنده درباره‌ی یاری ملت یمن صحبت کردم و موضع گرفتم. روز بعد در یک روزنامه‌ی سعودی و در شبکه‌های اجتماعی سعودی مقاله‌هایی نوشته شد و جریانی عظیم به راه افتاد که فرزند فلانی، شهید هادی نصرالله -شما می‌دانید بنده ۱۷ سال است در مورد پسرم صحبت نکرده‌ام- در مقاومت کشته نشده بلکه در یکی از کاباره‌های بیروت دعوا و تیراندازی شده و او آن‌جا کشته شده است سپس او را به عنوان شهید تشییع کرده‌اند. ما در برابر افرادی چنین حقیر و در این سطح از انحطاط اخلاقی قرار داریم که وقتی شما موضع می‌گیرید از نظر آن‌ها حتی شهیدی که خداوند به وسیله‌ی او به ما شرافت بخشیده تبدیل به کسی می‌شود که در کاباره کشته شده است! دلیلش هم آن است که فرزندان خودشان و شاهزادگانشان که خود را ولی امر مسلمانان می‌نامند از کاباره‌ها جدا نمی‌شوند. آن‌ها در کاباره‌ها می‌میرند نه فرزندان ما. فرزندان ما در جبهه‌های نبرد برای دفاع از لبنان، فلسطین، امت و اسلام کشته می‌شوند. پسران و فرزندان ما این‌ها هستند. به این دلیل است که امروز جهاد واقعی این است. هیچ کس نگوید چه کاری از دست ما بر می‌آید. بنده به شما می‌گویم: پاسخ به اعدام شیخ شهید عالم جلیل القدر نمر باقر نمر، پاسخ زینبی است. همگی مردم بایستند و همچون زینب در مجلس ابن زیاد و یزید بن معاویه حق را بیان کنند و از هیچ کس نترسند و هیچ محاسبه‌ی دیگری را دخیل نکنند.

این خون‌های به ناحق ریخته‌شده در یمن و در خاک و زندان‌های شبه جزیره‌ی عربستان و خون‌هایی که در هر سرزمین عربی و اسلامی به واسطه‌ی تفکر، پول و سلاح این‌ها ریخته‌می‌شود، پایان این نظام و قبیله را رقم خواهند زد. سنت‌های خداوند و تاریخ این را می‌گویند. وقتی یک نظام عقل و حتی ساده‌ترین احساسات و رفتارهای بشری را از دست می‌دهد یعنی به پرتگاه و سرازیری رسیده است. بنده به همه‌ی کسانی که دیروز این مطلب را گفتند می‌پیوندم و می‌گویم: نشانه‌های پایان این نظام فاسد، جنایت‌کار، ظالم، مستبد، تکفیری و ترویستی در افق پدیدار شده‌اند.

خداوند شیخ نمر و همه‌ی شهیدان را رحمت و درجاتشان را متعالی کند. شاید در فرصت‌های آینده بیش‌تر صحبت کردیم.

یک نکته هم برای کسانی که منتظرند. دو هفته از شهادت برادر سمیر قنطار گذشت. قدرت خون او و قدرت مقاومت باعث شده است سربازان و افسران دشمن همچنان از دریا تا آخرین نقطه‌ی مرزی در سوراخ‌هایشان پنهان شوند. تا وقتی پنهان باشید کاری از دست ما برایتان بر نمی‌آید! آن‌ها منتظرند و ما هم منتظریم. آن‌ها هراسانند و ما مشتاق. بسیار به خداوند(سبحانه و تعالی) امید داریم. مهم این است که بدانند کشتن برادران و ریختن خون ما به سادگی پایان نمی‌یابد و باید بترسند و پنهان شوند. برف هم آمد و بیش‌تر سنگین شدند و در سوراخ‌هایشان حبسشان کرد. در هر صورت ما نیز منتظریم و خدا منتظران را دوست دارد. ان شاءالله پاسخ در پیش است.

برادران و خواهران بار دیگر از حضور و مشارکت همگی شما در گردهمایی بزرگداشت عالم مجاهد، علامه‌ی مخلص و صادق، برادر عزیز، حضرت شیخ خاتون تشکر می‌کنم. از خداوند(سبحانه و تعالی) می‌خواهم او را با پیامبران، صالحان، راستان و گواهان محشور بفرماید که نیکو رفیقانی هستند.

والسلام علیکم جمیعا و رحمت الله و برکاته.


 

بیاناتی در این رابطه با موضوعات:

دغدغه‌های امت

دغدغه‌های امت

صدر عراق/ به مناسبت سالگرد شهادت آیت الله سید محمدباقر صدر
شماره ۲۶۲ هفته نامه پنجره به مناسبت سالگرد شهادت آیت الله سید محمدباقر صدر، در پرونده ویژه‌ای به بررسی شخصیت و آرا این اندیشمند مجاهد پرداخته است. در این پرونده می‌خوانید:

-...

رادیو اینترنتی

نمایه

صفحه ویژه جنگ ۳۳ روزه
بخش کوتاهی از مصاحبه سید حسن نصرالله با شبکه المیادین به روایت دوربین دوم

نماهنگ

کتاب


سید حسن نصرالله